رهایی از خاطرات گذشته و تجربه های تلخ (۱)
گذشته های ما "ثبت" می شوند اما "ثابت" نمی شوند. گذشته های ما در ذهنمان و در عکس هایمان و در نوشته هایمان ثبت می شوند ،اما هرگز ثابت نمی مانند.با هر تجربه ای که به دست می آوریم و با هر بار مرور گذشته ،متوجه می شویم هر بار برداشت ما از وقایع و خاطره و اتفاق ها که د گذشته رخ داده "تغییر" می کند.
راه فراری از آنچه تجربه کردیم ،نیست :
حافظه ی ما تشکیل دهنده ی هویت ما است . در واقع گذشته ی ما و خاطره های ما اثراتی در هویت امروز ما دارند که هیچ گاه نمی توان از آن فرار کرد .ما محصول بسیاری از اتفاق ها ، احساس ها ، و خاطره های گذشته مان هستیم . هویت ما جدا از تجربه های ما نیست و قسمتی از تجربه های ما هنوز در خاطره هایمان منتظر دیده شدن و کشف شدن هستند . این دقیقا همان بخش پردازش نشده ی احساسی پشت خاطره ها است ،که در موقعیت های مختلف تحریک می شود و دوباره خاطره را پرتاب می کند به "اکنون" به این امید که شاید این بار احساس هایش را حس کنیم . در فیلم تاثیر گذار "درخشش ابدی" یک ذهن زیبا ،زن و مردی سعی در از بین بردن خاطره هایشان به روش علمی دارند. در این روش محققان وارد ذهن آن ها می شوند و خاطره ها را پاک می کنند و آن ها دچار سرگشتگی می شوند اما در نهایت خاطره ها پاک می شوند. در طول فیلم و در طول فرایند پاک شدن خاطره ها،کاراکتر مرد داستان ،متوجه می شود که به همان اندازه که مرد داستان دوست دارد خاطره های تلخ و آزاردهنده اش پاک شوند ، به همان شدت هم نمی خواهد آن ها را از دست بدهد.
در واقعیت هم همین اتفاق برای ما می افتد ، برخی از ما به شدت از خاطره های تلخ و دردناکمان متنفر است و می خواهد به هر نحو آنها را پاک کند و از آنها خلاصی یابد و بخشی در ما به همان اندازه تلاش می کند آن ها را نگه دارد و برای ما تکرار کند. تفاوت واقعیت با فیلم هایی از این دست ،این است که ما نمی توانیم خاطره ها را پاک کنیم و اگر می توانستیم این کار را کنیم قسمتی از هویت ما احساس سر گردانی و گمگشتگی می کرد. با درک شدن خاطره ها و حس کردن احساس های پشت آن ها خاطرات حل می شود و در قفسه ی مخصوصی در کتابخانه ی ذهن ما با آرامش بایگانی می شود و دیگر قرار نیست هر بار با به یاد آوردنش مضطرب شویم و یا از آن ها فرار کنیم .
توصیه می شود که خاطره ها را بنویسیم و آن ها را مرور کنیم و هنگام نوشتن بر خودمان و احساس های عمیقی که به ما دست می دهد تمرکز کنیم. لمس احساس و تبدیل آن به کلمات شما را ارام تر خواهد کرد ،مطالعات انجام شده نشان داده است نوشتن افکار و احساس های خود در خصوص تجارب مهم گذشته و ناراحت کننده ی زندگی حال درونی آدم ها را بهتر کرده است و میزان مراجعه به پزشک را به شدت کاهش داده است .
در مطالعات دیگری در همین زمینه مشخص شده است که ارتباط عمیق با خود از طریق نوشتن نسبت سلول های کمک کننده را در مقابل سلول های مهاری سیستم دفاعی بدن بالا می برد .چنین تغییری دال بر عملکرد بهتر سیستم ایمنی بدن است. هنگامی که فرد شروع به نوشتن و یا صحبت کردن درباره ی افکار و احساس های عمیق اکنون یا گذشته ی خود می کند تجربه ی رها کردن رخ میدهد. این رها کردن باعث می شود احساس آسودگی بیشتری کنید و مرور خاطرات های آسیب زا کمتر شود.
به خودتان بنویسید و خودتان را در خاطره پیدا کنید ،ببینید چه احساس هایی داشتید و چگونه احساس ها را در بدنتان حس می کنید ؟هر چه به ذهنتان می آید را بنویسید و اجازه دهید احساس ها از بدنتان عبور کند .ممکن است عمیقا غمگین و یا عصبانی شوید،اما ادامه دهید و بنویسید . در حین تجربه ی رها کردن خود هنگام نوشتن و یا صحبت کردن ممکن است فرد حس زمان و مکان را از دست بدهد و غرق در کاوش در افکار و احساس های عمیق گذشته ی خود شود . فراموش نکنید که این غرق شدن در افکار و احساس های شما نیست ،بلکه غرق شدن در کاوش ،افکار و احساس ها است.
لمس احساس های عمیق در حین تجربه ی رها شدن با برانگیختگی بدن همراه است اما بعد از تجربه ی رهایی این علائم کاهش می یابد و ضربان قلب عادی می شود پس بیایید از تجربه هایمان نترسیم. گذشته ی ما هر چه که است و هر خاطره ای که دارد بسیار ارزشمند و دوست داشتنی است و بخشی از هویتی است که باید به آن بیشتر نزدیک شویم.ما میتوانیم فرار کنیم و هیچوقت به تجربه ها و خاطره هایمان نزدیک نشویم و اجازه دهیم آنها همانطور که گاه و بی گاه بالا می آیند و خودی نشان می دهند به کارشان ادامه دهند. اما می توانیم راه دیگری را امتحان کنیم ،به ان ها نزدیک شویم ،احساس ها را ببینیم و حس کنیم و هم خودمان و هم ان ها را از این موش و گربه بازی کردن خلاص کنیم. اگر بخواهیم روزی با تمام این خاطره های پراکنده ی معلق آشتی خواهیم کرد.
با تعریف کردن خاطره های مختلف ،اجازه نمی دهیم گذشته تمام شود :
گذشته ی ما تمام نمی شود. وقتی داستان ها در ذهن ما تکرار میشوند،پشت هر تکرار شدن و تعریف کردن خاطره ها احساسهای عمیقی نهفته اند. هربار و در مقابل هر مخاطب دلیلی برای بازگو کردن داستان هایمان پیدا می کنیم . گاهی برای به دست آوردن دلسوزی و ترحم،گاهی برای بد جلوه دادن طرفی که از او خاطره میگوییم.خلاصه هربار با نیتی ناهشیار،خاطره را بازگو م کنیم و قسمت جالب ماجرا این است که هیچوقت این خاطره برای ما تمام نمیشود. هربار شخصی در درون ما راوی خاطره ی ما میشود.گاهی شخصی است که به شدت آزار دیده و خشمگین است و خاطره را به نوعی تعریف میکند که هرکس به آن گوش میدهد از کاراکترهای خاطره ی ما متنفر میشود و گاهی شخصی است که غمگین است.
هرکسی که در درون شما است و میخواهد خاطرات شما را تعریف کند و هر نیتی که دارد یک لحظه صبر کنید.گاهی هیچ حقیقت معناداری پشت پیشامدها نیست . گاهی اتفاق هایی رخ داده اند چون رخ می دهند. آدمها وارد زندگیمان میشوند و گاهی باید جایی از زندگیمان بیرون بروند. این سخت است اما جزوی از جریان رابطه ها است.جریانی که ضرورتا قواعد خاصی ندارد. گاهی بارها خاطره را تعریف می کنیم تا آن را در ذهنمان تمام نکنیم.به خودتان اجازه دهید که از گذشته عبور کنید و خاطره ، نامعلوم و بدون هیچ پایان مشخصی تمام شود.گاهی هیچکس در هیچ داستانی مقصر نیست.