چرا تغییر عادت هایمان سخت است؟
چرا تکرار عادتهای بد اینقدر ساده است، اما عادتهای خوب را به سختی تکرار میکنیم؟
غالبا حفظ عادتهای خوب به مدت بیش از چند روز دشوار به نظر میرسد، حتی اگر بسیار تلاش کنید و انگیزه ی زیادی داشته باشید. عادتهایی نظیر ورزش، مدیتیشن، رویداد نگاری و آشپزی برای یکی دو روز منطقی هستند و پس از آن عذاب آور میشوند. اما وقتی عادت هایتان جا افتادند، انگار تا ابد با شما هستند. علی الخصوص آنهایی که ناخواسته اند. صرف نظر از نیات خوبی که داریم، شکستن عادات ناسالم نظیر خوردن فست فود، تماشای بیش ازحد تلویزیون، وقت کُشی و استعمال دخانیات میتواند غیرممکن به نظر برسد.
تغییر عادتهایمان به دو دلیل چالش برانگیز است: 1) سعی میکنیم موردِ اشتباهی را تغییر دهیم و 2) سعی میکنیم عادتهایمان را به شیوه ی نادرست تغییر دهیم.
فرض کنید دو نفر مقاومت میکنند تا سیگار نکشند. وقتی سیگار به آنها تعارف میشود، نفر اول میگوید »نه ممنون. در حال ترکم«. این یک پاسخ معقول به نظر میرسد، اما این فرد کماکان باور دارد که سیگاری است و تلاش میکند به فرد دیگری تبدیل شود. آنها امیدوارند که با همراه داشتن همان باورهای قدیمی، رفتارشان تغییر پیدا کند.
دومین فرد با گفتن »نه ممنون. سیگاری نیستم«، درخواست سیگار را رد میکند. تفاوت کوچکی میان این دو جمله است، اما میتوان تغییر هویت را در پاسخ دوم مشاهده نمود. سیگار کشیدن به بخشی از زندگی پیشین آنها تبدیل شده، نه زندگی که هم اکنون انجام میدهند. آنها دیگر خودشان را یک فرد سیگاری نمیدانند.
اکثر افراد در جستجویشان برای بهبود، حتی به تغییر هویت فکر هم نمیکنند. آنها صرفا پیش خودشان میگویند »میخواهم لاغر شوم (نتیجه) و اگر به این رژیم مقید بمانم، لاغرخواهم شد (پروسه)«. آنها هدف گذاری میکنند و اقداماتی که باید برای رسیدن به آن اهداف انجام دهند را در نظر میگیرند، بدون اینکه به باورهای محرک این اقدامات کاری داشته باشند. آنها هیچگاه نگاه به خودشان را تغییر نمیدهند و متوجه نمیشوند که هویت قدیمیشان میتواند برنامه های جدیدشان برای تغییر را خراب کند.
پشت هر سیستمی از اقدامات، سیستمی از باورها وجود دارد. سیستم دموکراسی بر اساس باورهایی نظیر آزادی، رأی اکثریت و برابری اجتماعی بنا شده است. سیستم دیکتاتوری دارای مجموعه ی بسیار متفاوتی از باورها همچون قدرت مطلقه و تبعیت سفت و سخت است. میتوانید راه های مختلفی را برای راضی کردن مردم به منظور شرکت حداکثری در انتخابات تصور کنید، اما چنین رفتاری هیچگاه در دیکتاتوری مطرح نخواهد شد، زیرا در هویت آن سیستم جایی ندارد. رأی گیری، رفتاری است که تحت برخی از مجموعه ی باورها امکانپذیر نیست. وقتی درباره ی افراد، سازمانها یا جوامع هم بحث میکنیم، الگوی مشابهی وجود دارد. مجموعه ای از باورها و مفروضات وجود دارند که سیستم، و هویت پشتِ عادتها را شکل میدهند.
هرقدر بیشتر به یک جنبه ی بخصوص از هویت خود افتخار کنید، انگیزه ی بیشتری برای حفظ عادتهای مربوط به آن خواهید داشت. اگر به حالت و شمایل موی خود افتخار میکنید، انواع و اقسام عادتها را برای مراقبت و حفظ آن توسعه خواهید داد. اگر به اندازه ی عضله های خود افتخار میکنید، کاری خواهید کرد که هیچگاه یک جلسه ورزش را از دست ندهید. اگر روسری هایی که گلدوزی میکنید مایه ی افتخارتان است، احتمالا در طول هفته ساعات بیشتری را به گلدوزی ادامه خواهید داد. وقتی غرور و افتخار وارد کار شد، با چنگ و دندان برای حفظ آن عادات تلاش خواهید کرد. تغییر واقعی در رفتار، به معنای تغییر هویت است. امکان دارد به خاطر فلان انگیزه یک عادت را شروع کنید، اما تنها در صورتی به آن پایبند خواهید ماند که بخشی از هویتتان شود. هر کس میتواند خودش را برای رفتن به باشگاه یا یکی دو بار خوردن غذای سالم متقاعد کند، اما اگر باور پشت آن رفتار را تغییر ندهید، به سختی خواهید توانست به آن پایبند بمانید. بهبودها صرفا موقتی خواهند بود، مگر اینکه به بخشی از هویت شما تبدیل شود.
رفتارهای شما، معمولا بازتابی از هویتتان هستند. آنچه انجام میدهید، بیانگر شخصیتی است که – آگاهانه یا ناخودآگاه – به آن باور دارید. تحقیقات نشان داده وقتی یک شخص به فلان جنبه ی خاص از هویتش علاقه دارد، احتمال اینکه همسو با آن باور عمل کند، افزایش خواهد یافت.
در هرحال وقتی رفتار و هویت شما کاملا هم راستا شوند، دیگر برای تغییر رفتار تلاش نمیکنید. شما صرفا بر اساس شخصیتی که هم اکنون به آن باور دارید عمل میکنید. همانند سایر جنبه های مربوط به ایجاد یک عادت، این مورد نیز یک شمشیر دولبه است. وقتی همه چیز به نفعتان باشد، تغییر هویت میتواند یک محرک قدرتمند برای بهبود شخصی باشد. اگرچه درصورتی که شرایط به ضررتان باشد، تغییر هویت به سختی صورت میگیرد. وقتی یک هویت را پذیرفتید، به سادگی میتوان اجازه داد که وفاداریتان بر توانایی تغییر شما تاثیر بگذارد. بسیاری از افراد چشمانشان را میبندند و کور کورانه از هنجارهایی که به هویتشان ضمیمه شده پیروی میکنند.
« نمیتوانم صبح ها کار مفیدی انجام دهم«
« به سختی اسم افراد در خاطرم میماند«
« همیشه دیر میرسم«
« ریاضیاتم افتضاح است« ...
و هزاران نسخه ی دیگر. وقتی یک داستان را سالهای سال به خودتان تلقین میکنید، این موضوع به راحتی در ذهنیت شما جای میگیرد و آن را به عنوان یک حقیقت میپذیرید. زمان که بگذرد در برابر برخی اقدامات معین مقاومت میکنید، چون »میگویید من آدمش نیستم«. نوعی فشار درونی وجود دارد تا خویشتن بینی خود را حفظ، و همسو با اعتقاداتتان عمل کنید. هر راهی که بتوانید را پیدا میکنید تا از مخالفت با خودتان بپرهیزید. هرقدر یک تفکر یا اقدام به شکلی عمیقتر در هویتتان تنیده شود، تغییر آن دشوارتر خواهد شد.
عادت های خوب میتوانند منطقی به نظر برسند، اما اگر با هویتتان در تضاد باشند، نمیتوانید آنها را اجرا کنید. امکان دارد در هر روز، با عادت هایتان کلنجار بروید، زیرا سرتان شلوغ است، یا خسته اید، یا غرق در اندیشه هستید، یا صدها دلیل دیگر برای این کار می آورید. اما دلیل واقعی برای عدم پایبندی طولانی مدت شما به عادتها، این است که خویشتن بینی تان در نقش مانع عمل میکند. به همین دلیل نمیتوانید خیلی به یک نسخه از هویتتان پایبند بمانید. پیشرفت به یادگیری زدایی نیاز دارد. برای اینکه به بهترین نسخه از خودتان تبدیل شوید، باید دائما اعتقادات تان را ویرایش کنید و هویت خود را به روز رسانی نمایید و توسعه دهید.
منبع (کتاب عادت های اتمی، جیمز کلییر)