چگونه مرگ را بپذیریم ؟ ۲
در حقیقت تمام ما باید در زمانی از مسیر زندگیمان با مرگ مواجه شویم . اتفاقی که بزرگی اش میتواند تمام مسائل دیگری که در زندگی ما وجود دارد را بیاهمیت کند؛ مرگ، پایان زندگی ما، خارج شدن ما از دنیایی که میشناختیم.
مرگ از نظر روانشناسی
در علم روانشناسی، نظریهی مدیریت وحشت قسمت عظیمی از تمام رفتارهای انسانی را ناشی از ترس ناخودآگاه از مرگ میداند. این ترس برای بشر یک استرس و ناراحتی اساسی ایجاد میکند که معمولا سعی میکنیم با رفتارهایی مثل تلاش برای رسیدن به شهرت و یافتن یک هویت اجتماعی یا حتی دفاع قوی از ارزشهای فرهنگ خود، آن را کمرنگ و خنثی کنیم.
در حقیقت ما از رویارویی با مرگ احساس خطر کرده و به همین علت با کسب امنیت از طریق یافتن مفهوم در زندگیمان، از خودمان در مقابل معنای مرگ و نیستی، دفاع میکنیم. برای مثال، تحقیقات نشان میدهد که زمانی که مردم درمورد مرگ خودآگاهی بیشتری به دست می آورند، علاقه ی بیشتری به ملی گرایی و قبیلهگرایی پیدا میکنند و عملکردی مادیگرایانه را در باقیماندهی زندگی خود پیش میگیرند.
با این وجود، این موضوع همیشه هم صادق نیست. در حقیقت، شواهد بسیاری نیز وجود دارد که نشان میدهد آگاهی از مرگ میتواند اثرات مثبت قدرتمندی بر انسان داشته باشد و تغییراتی مفید در نگرش و دیدگاههای او ایجاد نماید. مانند افرادی که تجربهی نزدیک به مرگ داشتهاند یا بعد از مرگ دوباره به زندگی بازگشتهاند.
تاثیرات مفید رویارویی انسان با مرگ
کسانی که تجربه های نزدیک به مرگ را در زندگی خود تجربه کردهاند، ادعا میکنند که تواناییهای تازه ای را برای تجربهی زندگی کردن در زمان حال به دست اورده اند. رویارویی با مرگ به آنها یاد داده است که آینده و گذشته بیاهمیت بوده و زندگی فقط در لحظه حال اتفاق میافتد. آنها غالبا نگرشی عمیق مبتنی بر شکرگزاری و قدردانی دارند، در حقیقت احساس قدردانی نسبت به جوانبی از زندگی خود که قبلاً آنها را کم اهمیت میدانستند.
آنها معمولا از دوستان و خانواده خود سپاسگزارند، از اینکه فقط زنده هستند نیز شکرگزارند، از اینکه میتوانند دنیای اطراف خود را بهتر درک و تجربه کنند. جهان همینطور برای آنها مکان زیباتری میشود. اتفاقاتی که قبلاً هرگز به آنها توجه نکرده بودند به شکل عجیبی برای آنها زنده و زیبا میشود.
نگرانیها و استرس هایی که قبلاً آنها را تحت فشارمیگذاشت، برای مثال، استرس در مورد دوست داشته شدن از طرف دیگران، عدم موفقیت در شغل خود یا اتفاقات گذشته که موجب خجالت آنها میشد دیگر مهم به نظر نمیرسیدند.
در حقیقت یک نگرش «من»محور و مادیگرایانه به یک نوعدوستی کمتر خودخواهانه تغییر میکند . همینطور این اشخاص احساس رها شدن را تجربه میکردند، رهایی از ترس، از جاهطلبیها، از وابستگی به مادیات یا حتی موقعیت اجتماعی و شغلی.
استرس در مورد آینده یا پشیمانی از گذشته تلف کردن وقت محض است. اگرچه نمیتوان همه را به مرگ قریبالوقوع تهدید نمود، تا به این مسئله توجه کنند. اما به گفتهی بسیاری از افرادی که در زمانی از زندگی با مرگ خود روبرو شدهاند، این تجربه واقعاً شگفت انگیز است.
به این دلیل که به شما احساس زنده بودن میدهد. به کمک چنین تجربهای زمانی که در خیابان قدم میزنید واقعاً احساس زنده بودن میکنید. هر چیز کوچکی که میبینید زیبا است، هر نسیم سردی که به صورتتان میوزد، هر طبیعتی که در جاده میبینید؛ آن وقت است که با خودتان می اندیشید «من زندهام، من واقعاً زندهام.»
رویارویی با مرگ و پذیرش فانی بودن انسان
چرا اطلاع از مرگ و رویارویی با آن برای بعضی افراد اثرات مثبت دارد، اما بعضی دیگر نه؟ این موضوع تا مقدار زیادی به شدت رویارویی ما با مرگ بستگی دارد. اضطراب معمولاً وقتی اتفاق میافتد که ما به طور منفعلانه از مرگ خود آگاه باشیم، ولی به جای اینکه واقعاً با آن مواجه شویم، به شکلی مبهم و گنگ درباره آن فکر و خیالپردازی کنیم.
قطعا تفاوت مهمی بین آگاهی از مرگ به عنوان یک معنا و رویارویی با آن به عنوان یک واقعیت نزدیک الوقوع وجود دارد. زمانی که به شکل فعال و مستقیم با مرگ روبرو میشویم، این احتمال وجود دارد که از سطح اضطراب و ناامنی فراتر رفته و پتانسیل تحولآفرین آن را تجربه کنیم.
پذیرش ذهنی فرد نیز اهمیت زیادی است. اگر در برابر مرگ مقاومت کنیم، با اجتنابناپذیری آن مبارزه کنیم، زندگی خود را رها نکنیم، و نسبت به همه چیزهایی که از دست میدهیم و میگذرانیم احساس بدی داشته باشیم، احتمال اینکه تاثیرات مثبت بالقوه آن را تجربه نماییم بسیار کمتر است.
با این وجود ، مهمتر از همه این است که باید برای همهی انسانها این موضوع امکانپذیر باشد که از اثرات مثبت و متحول کنندهی مرگ بی اینکه واقعاً با مرگ قریبالوقوع خود روبرو شوند، بهره ببرند.
بسیار پر اهمیت است که تمام ما در تلاشی آگاهانه فانی بودن حیات دنیویمان را به خود یادآوری نماییم. در حقیقت بهتر است چند دقیقه از هر روز را برایاندیشیدن به مرگ خود صرف کنیم و به این فکر کنیم که ما تنها برای مدت مشخصی در این سیاره هستیم و اینکه مرگ میتواند هر لحظه سراغ ما بیاید.
این تمرین ممکن است برای بعضی افراد رفتاری بیمارگونه به نظر بیاید، اما در حقیقت تنها مواجهه با واقعیت است. واقعیت این است که تمام ما در موقعیتی مشابه به یک بیمار سرطانی قرار داریم که به او گفته شده تنها مدت مشخصی از زندگی او باقی مانده است، فقط با این تفاوت که ما نمیدانیم چه مقدار زمان از زندگی ما باقی مانده است به اضافه این احتمال که بیشتر ما زمان طولانی تری نسبت به بیمار سرطانی در اختیار خواهیم داشت .